چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت
دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی؟
سپر انداخت عقل از دست ناوک های خونریزت
بر آمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی
فغان از قهر لطف اندود و زهر شکر آمیزت
لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن
بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت
جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی
اگر نه روی شهرآشوب و چشم فتنه انگیزت
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هوشیاری
چون بیند دست در آغوش مستان سحر خیزت؟
دمادم در کش ای سعدی شرابِ صرف و دم درکِش
که با مستان مجلس در نگیرد زهد و پرهیزت
" سعدی"
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
وز صحبت خلق بی وفائی مانده است
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
" خیام "
بهار آمد که هر ساعت رود خاطر ببستانی
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان
غمزۀ جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن
طرۀ هندوی تو بود
دوستان گرامی همکاران ارجمند
اکنون
که به فضل و منت الهی آهنگ کعبه را دارم، بدینوسیله از شما برادران و
خواهران گرامی حلالیت می طلبم و شما را به خداوند بزرگ می سپارم. مطمئنم
خطاها و جفاهائی که این کوچکترین در حق شما نموده است به بزرگواری خود
خواهید بخشید. از درگاه الهی سعادت ، بهروزی، ایمان، امید، سبزی و خرمی،
شادی و شادابی و طول عمر برای عزیزان مسئلت می نمایم علی عبدالی