معبد

چه قبرستان عزا دار و غم زده ای است زمین که در آن معبدی نباشد

معبد

چه قبرستان عزا دار و غم زده ای است زمین که در آن معبدی نباشد

نقطۀ عشق نمودم بتو هان سهو مکن

ای فرزندان مادر دیرینۀ من، ای سواران امواج،

چه بسیار که کشتی شما در بحر رؤیاهای  من بادبان بر افراشته.

و اکنون در بیداری، که مرا خوابی عمیقتر است، بسوی من آمده اید.

من برای رفتن آماده ام و اشتیاق من به رفتن، همراه با بادبانها در انتظار باد است.

تنها یک نفس دیگر از هوای محبوس خواهم کشید و یک نگاه مشتاق دیگر به پشت سر خواهم افکند،

و آنگاه در میان شما خواهم ایستاد، همچون مسافری از مسافران دریا.

و تو ای دریای عظیم، ای مادر بی خواب و بی آرام،

که آرامش نهرها و رودها در توست،

این نهر کوچک تنها یک پیچ دیگر خواهد خورد و تنها یک زمزمۀ دیگر در این دره سر خواهد داد،

 و سپس به سوی تو خواهد آمد، یک قطره تنها، به اقیانوسی بی انتها.      « جبران»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد