ای فرزندان مادر دیرینۀ من، ای سواران امواج،
چه بسیار که کشتی شما در بحر رؤیاهای من بادبان بر افراشته.
و اکنون در بیداری، که مرا خوابی عمیقتر است، بسوی من آمده اید.
من برای رفتن آماده ام و اشتیاق من به رفتن، همراه با بادبانها در انتظار باد است.
تنها یک نفس دیگر از هوای محبوس خواهم کشید و یک نگاه مشتاق دیگر به پشت سر خواهم افکند،
و آنگاه در میان شما خواهم ایستاد، همچون مسافری از مسافران دریا.
و تو ای دریای عظیم، ای مادر بی خواب و بی آرام،
که آرامش نهرها و رودها در توست،
این نهر کوچک تنها یک پیچ دیگر خواهد خورد و تنها یک زمزمۀ دیگر در این دره سر خواهد داد،
و سپس به سوی تو خواهد آمد، یک قطره تنها، به اقیانوسی بی انتها. « جبران»