-
چه دلها بُردی ای ساقی(غزلی از سعدی)
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1393 20:59
چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزت خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی؟ سپر انداخت عقل از دست ناوک های خونریزت بر آمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی فغان از قهر لطف اندود و زهر شکر آمیزت لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت جهان از فتنه و...
-
گذر عمر
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 11:38
از من رمقی به سعی ساقی مانده است وز صحبت خلق بی وفائی مانده است از باده دوشین قدحی بیش نماند از عمر ندانم که چه باقی مانده است " خیام "
-
بهارانه
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 11:38
بهار آمد که هر ساعت رود خاطر ببستانی بغلغل در سماع آیند هر مرغی بدستانی دم عیسی است پنداری نسیم باد نوروزی که خاک مرده بازآید درو روحی و ریحانی بجولان و خرامیدن درآمد سرو بستانی تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی به هرگوئی پریروئی بچوگان میزند گوئی تو خود گوی زنخ داری، بساز از زلف چوگانی بچندین حیلت و حکمت گوی...
-
خدا حافظی
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 10:43
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزۀ جادوی تو بود من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طرۀ هندوی تو بود دوستان گرامی همکاران ارجمند اکنون که به فضل و منت الهی آهنگ کعبه را دارم، بدینوسیله از شما برادران و خواهران گرامی حلالیت می طلبم و شما را به خداوند بزرگ می سپارم. مطمئنم خطاها و جفاهائی که...
-
چشم دل
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 12:15
از چشم تا قلب راهی است که از عقل عبور نمی کند « چترتون»
-
نوروز مبارک
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 10:19
خیره آن دیده که آبش نبرد گریۀ عشق تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
-
آب انگور
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 22:44
گویند کسان بهشت با حور خوش است من می گویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بشوی کاواز دهل شنیدن از دور خوش است «عمر خیام نیشابوری»
-
منبم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم(سهراب سپهری)
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 22:00
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید ترا در بی کران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه می جویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب می دانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی...
-
حقیقت
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 10:57
عادتهای نیکو بیاموزید ، که طبیعت شما را به زندگی سعادتمندانه عادت دهد. ناپلئون بناپارت حقیقت را دوست داشته باش اما خطاها را ببخش . منتسکیو
-
عید سعید فطر مبارک باد
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 01:17
-
طعنۀ مستان
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 11:56
گر می نخوری طعنه مزن مستان را بنیاد مکن تو حیله و دستان را تو غره بدان مشو که می، می نخوری صد لقمه خوری که می غلامست آن را « خیام»
-
عطر وفا
جمعه 27 خردادماه سال 1390 20:02
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA پشتگرمی به چه بودت که شکفتی؟ گل یخ! وندر آن عرصه که سرما کمر سرو شکست، نازکانه تن خود را ننهفتی گل یخ! سرکشی های تبارت را، ای ریشه به خاک تو چه زیبا به زمستانها گفتی، گل یخ! تا سر از سنگ برآوردی، دلتنگ به شاخ، از کلاغان سیه بال چه دیدی و شنفتی؟ گل یخ! آمدی، عطر وفا آوردی،...
-
آتش شوق
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 23:13
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است خُم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب است معشوق عیان می گذرد بر تو و لیکن اغیار همی بیند از آن بسته نقاب است گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید در آتش...
-
نقطۀ عشق نمودم بتو هان سهو مکن
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 21:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ای فرزندان مادر دیرینۀ من، ای سواران امواج، چه بسیار که کشتی شما در بحر رؤیاهای من بادبان بر افراشته. و اکنون در بیداری، که مرا خوابی عمیقتر است، بسوی من آمده اید. من برای رفتن آماده ام و اشتیاق من به رفتن، همراه با بادبانها در انتظار باد است. تنها یک نفس دیگر از هوای...
-
راز خوشبختی ( موعظۀ سر کوه عیسی پیغمبر)
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 22:26
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA روزی که جمعیت انبوه گرد آمده بودند، عیسی به همراه شاگردان خودبر فراز تپه ای بر آمد و بنشست. آنگاه شروع به تعلیم ایشان کرد و فرمود:«خوشا بحال آنانکه نیاز خود رابه خدا احساس می کنند، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است. خوشا بحال ماتم زدگان زیرا ایشان تسلی خواهند یافت. خوشا...
-
اشکی ولبخندی
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 23:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA من اندوهان دل خویش را با شادمانیهای دیگران عوض نمی کنم ورضا نمی دهم اشکی که اندوه از بند بند وجودم جاری می کند به لبخندی بدل شود. آرزو دارم زندگی ام اشکی باشد و لبخندی : اشکی که دلم را پاک و طاهر کند و اسرار هستی را به من بیاموزد و لبخندی تا مرا به همنوعان و همسفران خویش...
-
نسیم باد نوروزی
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 21:32
-
موج
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 10:51
شناور سوی ساحل های ناپیدا دو موج رهگذر بودیم دو موج همسفر بودیم. گریز ما نیاز ما نشیب ما فراز ما شتاب شاد ما، با هم تلاش پاک ما ، توام چه جنبش ها که ما را بود روی پردۀ دریا. شبی در گردبادی تند، روی قلۀ خیزاب رها شد او ز آغوشم جدا ماندم ز دامانش گسست و ریخت مروارید بی پیوندمان بر آب. از آن پس در پی همزاد ناپیدا بر این...
-
از اینجا ره به جائی نیست
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 21:39
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA جای پای رهروی پیداست کیست این گم کرده ره، وین راه ناپیدا چه می پوید؟ مگر او، زین سفر، زین ره، چه می جوید؟ از این صحرا مگر راهی به شهر آرزوئی هست؟ به شهری کاندر آغوش سپید مهر به باران سحرگاهی خدایش دست و رو شسته است به شهری کز همان لحظۀ ازل بر دامن مهتاب عشق آرام بغنوده است...
-
مرا به مرز خورشید ببر
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 22:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA به من بگو. به من بگو آیا پیش از من، زنی را دوست داشته ای؟ و آیا هنگامی که بحالت عشق هستی، نور عقل را از دست می دهی؟ به من بگو. به من بگو زن، وقتی که دوست می دارد، چه حالتی پیدا می کند؟ درختچۀ رازقی؟ به من بگو این شباهت آشکار چگونه است؟ بین اصل، و بین سایه بین چشم، و بین...
-
کلمات قصار
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 21:55
چه کور است آنکه از جیبش به تو می بخشد تا از قلبت باز ستاند! تنفر ، جنازه ای است. کدامیک از شما مایل است قبری باشد؟ وقتی پشت به آفتاب می کنی چیزی جز سایه خودت نمی بینی. وقتی قلبت کوه آتشفشان است چگونه انتظار داری در دستهایت گل بروید؟ « جبران خلیل جبران»
-
سرودی برای درخت
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 21:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تو قامت بلند تمنائی ای درخت همواره خفته است در آغوشت آسمان بالائی ای درخت دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبائی ای درخت وقتی که بادها در برگهای در هم تو لانه می کنند وقتی که بادها گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند غوغائی ای درخت وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است در بزم...
-
کاغذی به رنگ برف
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 20:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA کاغذی که مثل برف سفید بود گفت: « من پاک و سفید و تمیز آفریده شده ام و تا ابد هم همینطور خواهم ماند. من ترجیح می دهم که بسوزم و به خاکستری سفید تبدیل شوم ، تا اینکه به سیاهی اجازه دهم به من نزدیک شود و مرا پر از لکه و تیرگی کند.» شیشه مرکب حرفهای کاغذ سفید را شنید و در دل...
-
درد مدور
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 20:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA صدفی به صدف همسایه اش گفت: « در درونم درد طاقت فرسائی حس می کنم. دردی سنگین و مدور که سخت مرا به عذاب انداخته است. » همسایه اش با لحنی نخوت آلود گفت: « سپاس آسمانها و دریاها را که من هیچ دردی در درون ندارم. و بحمدالله از درون و بیرون سالم و سرخوشم. » خرچنگ دریائی که از...
-
حمام روح
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 21:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA من وروحم برای شستشوی خویش بسوی دریای بزرگ حرکت کردیم . چون به ساحل رسیدیم به جستجوی محل دنج و پوشیده از انظار برآمدیم. در همان حال که می رفتیم مردی دیدیم نشسته بر صخره ای تیره گون با کیسه ای در دست که مشت مشت از آن نمک بر می گرفت و به دریا می ریخت. پس روحم به من گفت: « این...
-
فارغ التحصیل شدن
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 21:27
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ای سروری که در ساعت مچی من پنهان شدی ای آن که با زمان بر ضد من هم قسم شدی و با النگوهای من بر ضد من سوگند خورده ای وبا مژهایم . . و پیراهن هایم . . و لاک ناخن هایم .. ای آن که با کتابهایم . . و یادداشت هایم . . و بوی قهوه علیه من توطئه می کنی . . ای کاش به مرخصّی می رفتی...
-
طمع
جمعه 24 دیماه سال 1389 21:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در سفری که به دور دنیا داشتم در جزیره ای لم یزرع به موجود هولناکی برخوردم که سری همچون سر انسان و سمهائی آهنین داشت. آن موجود هولناک بی انقطاع زمین را می خورد و آب دریا را می آشامید. مدتی طولانی به تماشا ایستادم. سپس نزدیک شدم و پرسیدم : « آیا هنوز سیر نشده ای؟ آیا شکم تو...
-
روباه
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 21:22
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA صبح زود وقت طلوع آفتاب روباه از لانه خارج شد و سایۀ خودش را دید دستپاچه گفت « امروز برای نهار یک شتر خواهم خورد » پس راه افتاد و تمام صبح را در جستجوی شتر به اینسوی و آنسوی پرسه زد . نزدیک ظهر یک بار دیگر به سایۀ خودش خیره شد . و بهت زده گفت « بله یک موش کوچک هم برای نهار...
-
سایه
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 22:46
در روزی از روزهای خرداد، ساقه ای علف،به سایۀ درختی بلند و کهنسال گفت : « تو دائماً به چپ و راست تکان می خوری و آرامش مرا بهم می زنی . کمی آرام بگیر » سایه در جواب گفت : « من نیستم که تکان می خورم ! به آسمان نگاه کن ، به آن بالا . آنجا بین زمین و آسمان درختی است که در باد به شرق و غرب تکان می خورد.» پس ساقۀ علف به بالا...
-
معبد « قسمت ششم »
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 20:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA او اکنون خسته است ! آن همه آوازهای سرشار از جلال و خلوص، گرم از عشق و آرزوی آفتاب، آن همه غزلهای بی تاب از حسرت روز، آن همه جستجوی بسیار خیال در بیدار ساختن خاطرۀ خواب رفتۀ روشنائی، آن همه تپیدن های دل از شوق فردائی که نمی آید، آن همه تصویرهائی که از صبح، بر پردۀ یادها نقش...