معبد

چه قبرستان عزا دار و غم زده ای است زمین که در آن معبدی نباشد

معبد

چه قبرستان عزا دار و غم زده ای است زمین که در آن معبدی نباشد

سرودی برای درخت

تو قامت بلند تمنائی ای درخت

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالائی ای درخت

دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار

زیبائی ای درخت

وقتی که بادها

در برگهای در هم تو لانه می کنند 

وقتی که بادها

گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند

غوغائی ای درخت

وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است

در بزم سرد او

خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت    

 در زیر پای تو      

 اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان

صبحی ندیده است

تو روز را کجا؟

خورشید را کجا ؟

در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت ؟

چون با هزار رشته تو با جان خاکیان

پیوند می کنی

پروا مکن ز رعد

پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت

سر برکش ای رمیده که همچون امید ما

با مایی ای یگانه وتنهایی ای درخت    

 «سیاوش کسرائی»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد