معبد

چه قبرستان عزا دار و غم زده ای است زمین که در آن معبدی نباشد

معبد

چه قبرستان عزا دار و غم زده ای است زمین که در آن معبدی نباشد

عید قربان

آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را – که آرام و خاموش، ایستاده بود- به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند، در زیر دست و پای چالاکش گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، دسته ای از مویش را به مشت گرفت، اندکی به قفا خم کرد، شاهرگش بیرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد، فشرد؛

با فشاری غیظ آمیز، شتابی هول آور.

پیرمرد تمام تلاشش این است که هنوز به خود نیامده، چشم نگشوده، ندیده، در یک لحظة همه او، تمام شود، رها شود؛

اما...

آخ! این کارد! آزار می دهد؛ این چه شکنجة بی رحمی است! کارد را به خشم بر سنگ می کوبد!

همچون شیر مجروحی می غرد. به درد و خشم، بر خود می پیجد. می ترسد، از پدر بودن خویش بیمناک می شود. برق آسا بر می جهد و کارد را چنگ می زند بر سر قربانی اش، که همچنان رام و خاموش، نمی جنبد دوباره هجوم می آورد؛

که ناگهان؛

گوسفندی!

و پیامی که:

ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل در گذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا بجای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی!

الله اکبر!

یعنی که قربانی انسان برای خدا- که درگذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت – ممنوع!

در ملت ابراهیم قربانی گوسفند، به جای قربانی انسان!

و از این معنی دار تر؛

یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه نیست، تشنة خون. این بندگان خدایند که گرسنه اند، گرسنة گوشت!

....

و اکنون، تو ای که به منی رسیده ای، ابراهیم وار، باید قربانی ات را آورده باشی، باید، از هم آغاز، اسماعیلت را برای ذبح در منی انتخاب کرده باشی!

اسماعیل توکیست؟ چیست؟

نیازی نیست که کسی بداند، باید خود بدانی و خدا؛

اسماعیل تو ممکن است فرزندت نباشد. تنها پسرت نباشد، زنت، شویت، شغلت، شهرتت، شوکتت، قدرتت، موقعیتت، مقامت...

من نمی دانم، هر چه در چشم تو، جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد؛

هر جه تو را، در انجام مسئولیت، در کار برای حقیقت، سد شده است، بند آزادیت شده است، پیوند لذتی شده است که تو را به ماندن با خویش می خواند، همچون غل جامعه به زمین استوارت بسته است نمی گذاردت بروی، همان که با ابلیس همداستان می شود تا نگهش داری. همان که گوش ات را، در برابر پیام حق، کر می کند و فهمت را تار و دلت را چرکین، همان که برایت عصیان ر برابر فرمان ایمان و فرار از زیر بار مسئولیت سنگین و دشوار را توجیه می کند، هر چه و هر که تو را نگه می دارد، تا نگهش داری...! این ها، نشانی های اسماعیل است، تو خود او را در زندگیت بجوی و بردار و اکنون که آهنگ خدا کرده ای، در منی ذبح کن!

گوسفند را از هم آغاز تو خود انتخاب مکن، بگذار خدا انتخاب نماید، و آن را، به جای ذبح اسماعیلت، به تو ارزانی کند:

این چنین است که ذبح گوسفند را ، به عنوان قربانی، از تو می پذیرد؛ ذبح گوسفند، به جای اسماعیل، قربانی است، ذبح گوسفند به عنوان گوسفند، قصابی!

                                                                                                                       " دکتر علی شریعتی"

 عید قربان ،  بر شما مبارک باد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد